ما به هم نمی رسیم !
اما بهترین غریبه ات می مانم ، که تو را همیشه دوست خواهد داشت . . . !
از من تا من ، فاصله ایست که خود در آن گم شده ام . . .
دنیا پر از تباهی است !
نه به خاطر وجود آدم های بد !
بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب . . . !
راستش میدانی !
دیگر طاقت رویاهایم تمام شد !
دلم رسیدن میخواهد . . . !
بهترین قصه ی دنیا عشق است و بدترین آن عادت . . .
اما بدترازهمه عادت به کسی است که روزی عاشقش بودی . . . !
میگن هر چی از دوست رسد نیکوست !
پس چرا هر چی از تو میرسه
خاطره . . .
نگاه . . .
لبخند . . .
یاد . . .
ویران کننده است !
منو داغون میکنه !؟
دیگر نمی نویسَمَت ؛ هر کس به چشم هایم نگاه کند ؛ تو را خواهد خواند . . .
درد ، مرا انتخاب کرد . . .
من ، تو را . . .
تو رفتن را . . .
آسوده برو ، دلواپس نباش . . .
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم . . .
یه وقتایی دیگه حسش نیست ” غصه ” بخوری !
رسما ” غصه ” تو رو می خوره !
لاف می زدم که فراموشت خواهم کرد !
کجایی که ببینی این روزها توبه ی من از گرگ ها هم مرگ تر است . . .
وابسته شدم به تو ، بی آنکه بدانم “ وابستگی ها ” ، وام های کوتاه مدتی هستند با بهره های سنگین . . !
مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد تو می اندازد ؛ طعنه های دیگران است !
شاید اگر این دیگران نبودند تو زودتر از اینها برایم مرده بودی . . .
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﺸﮑﻞ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﺴﺘﯽ . . .
میترسم از بعضی آدم ها
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧد ، ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ، ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ، ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻗﻬﺮ و نامهربانیﺷﺎﻥ را !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﻓﺮﺩﺍ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﻣﺤﺒﺘﺖ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ ، ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺨﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻨﺖ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ !
می ترسم روزی سراغم را بگیری ولی فاصله ی من و تو افقی نباشد …
پرندگانم را آزاد کردم ؛ زیرا فهمیدم “نداشتن” تنها راه “از دست ندادن” است !!!
می دونی چیه رفیق ؟
حکایت زندگی ما شده مث “دکمه پیرَن”
اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه میری …
بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش …
بچه که بودیم شبها فکر میکردیم فردا چی بازی کنیم ؛ الان فکر میکنیم فردا زندگی قراره چی بازی ای بکنه باهامون …
“بنده” که نباشی “متکبر” می شوی ، حتی در سجده های طولانی …
بوسه ام نثار تو مادر که نه تکرار می شوی و نه تکراری …
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند امــا نه وقتی که در میانشان هستی ، نـه !!!
آنجا که در میان خاک خوابیدی ، “سنگِ تمام” را میگذارند و می روند …
پدر آمد از راه
دست هایش خالی
کودکان چشم به دستان پدر …
سفره خالی را پدر از پنجره بیرون انداخت !
سفره قلبش را بار دیگر گسترد !
بچه ها آن شب هم ، مثل دیگر شبها یک شکم سیر محبت خوردند …
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره !
متر رو به جای قدش ، دور قلبش میگیره …
مادرم پیامبری بود با زنبیلی پر از معجزه …
یادم نمی رود در اولین سوزِ زمستانی ، النگویش را به بخاری تبدیل کرد …
عشق نقطه اوج زندگی است و عشق را فرودی نیست …
زندگی حقیقتی چون مرگ است و مرگ را گریزی نیست …
خوشبختی در حقیقت زندگی است و زندگی رویا نیست …
اما زندگی همان عشق است و عشق عینِ زندگی است …
من گاهی رهگذر خیالم و گاهی خیال رهگذران …
با آنکه تو را گرم کند سرد مباش
بر آنکه تو را شفا دهد درد مباش
چیزی به جهان به ز جوانمردی نیست
رسوای زمانه باش و نامرد مباش !
هر کی دستت رو گرفت لزوما دوستت نیست !
شاید تو حرکت بعدی ، پاشو گذاشت رو شونت و رفت بالا … !!!
یادمان باشد که هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را …
زندگی رو خط خطی نکن ، خطاطی کن !
گاهی وقتا دلم واسه بچگیام تنگ میشه !
بزرگترین دغدغه زندگیم مشق فردام بود …
آدمی رو که برات باطل میشه هیچوقت تمدید نکن …
برای آنها که عمری محکوم به پوشیدن دستکش هستند ، توصیف لطافت گلبرگ در حکم بیگاریست …
یه سری آهنگ قدیمی هست که وقتی گوش میکنی ، شروع میکنی به مرور خاطراتی که با اون آهنگ داشتی !
از اهنگ هیچی نمیفهمی ولی زندگیت واست ریکاوری میشه …
گنجشک را تکه نانی زنده نگه می داشت … عاشق را تکه دلی !
اما دریغ کردند رهگذران …
از کودک فال فروش پرسیدم چه میکنی ؟
گفت از حماقت انسان ها تکه نانی در می آورم !
این ها از منی که در امروز خودم مانده ام ، فردایشان را می خواهند …
اگر قصد ماندگاری ندارید ، یادگاری هم نگذارید !
گاهی یه دوست میتونه انسان نباشه اما صمیمی باشه …
رسم زمانه است
اگر نرم باشی تو را له میکنند
اگر خشک باشی تو را میشکنند …
واسه موندن آدم ها سازش کنید اما … خواهش نه !
یادتـــــــــان باشد که اعتماد المثنی ندارد ، خرابش نکنید ، گمش نکنید …
گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس …
گاهی احساس تلف میشود به پای یک عمر …
و چه بدبخت است کسی که هم عمرش تلف میشود هم احساسش …
داشتن یه دوست خیالی بهتر از کسیه که خیال کنی دوستته …
زندگی میگفت از هر چیز مقداری باقی می ماند …
دانه های قهوه در شیشه ، چند سیگار در پاکت و کمی درد در آدمی !
تند رفته است کودکی های من با دوچرخه قزاضه اش که همیشه ی خدا پنچر بود …
مغرور نبودم ، فقط نیازی به حرف زدن با هرکسی نمیدیدم …
نـــــه … اشتباه نکنید !
هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست … !!!
گورستان با سکوتش می گوید :
سخت نگیر ، زندگی ارزش یک ثانیه اندوه را ندارد !
خدایا کم آورده ام …
در لیست آدم هایت اشتباهی شده است ؛ اسم من که ایوب نیست !!!
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0